نتایج جستجو برای عبارت :

جنگ شاه با صدام!

پاریسولا لمپسوس’ زنی یونانی است که به همراه دختر نوجوانش، سالها طعمه هوسرانی‌های صدام و پسرش بوده، در کتابی، ماجرای روابط خود با صدام را تشریح کرده است.
به گزارش مشرق، "پریسولا لمپسوس" زنی یونانی است که در کتاب خود که در سوئد متتشر کرده، نوشته است که صدام، رئیس‌جمهور مخلوع رژیم بعثی عراق سالها به بهانه عشق به وی، او را در معرض انواع آسیب‌ها قرار داده است.
او در این کتاب، خاطرات خود را با صدام به رشته تحریر درآورده است و محتوای کتاب، بگونه
متن آهنگ عشق تو صدام از مازیار فلاحیعشق تو صدام مثله غم تویه بارونه زندگیم شده شبو روزای وارونهاز حاله من کسی چیزی نمیدونه، وقتی نیستی خونه، خونه ساکتو آرومهشب تو خیالم سر تو رویه زانومه، برگرد بیا به خونه، خونه بی تو زندونه

ادامه مطلب
✨﷽✨
خاطرات
✍حاج آقا قرائتی
در خیابان هاى مدینه قدم مى زدم که یکى از ایرانى‌ها نظرم را به خود جلب کرد.
او با یکى از کاسب هاى مدینه حرفش شده بود. بحث بر سر جنگ ایران و عراق بود. مرد کاسب مى گفت: قرآن مى گوید: (والصلح خیر) حالا که صدام پیشنهاد صلح داده، چرا شما صلح را نمى پذیرید؟ زائر ایرانى نمى توانست او را قانع کند. زائران ایرانى نگاهشان که به من افتاد گفتند: آقاى قرائتى! بیا جواب این آقا را بده.
من به یکى از ایرانى‌ها گفتم: یکى از طاقه هاى پارچه
دیشب داشتم تا ساعت ۲ فیلم تنگه ابوقریب  میدیدم فیلم جالبی بود و یه اتفاق مهم چون نوشته بود اگر عراقی ها از تنگه ابوقریب رد میشدن وارد دزفول و اندیمشک میشدن و خوزستان میگرفتم و خودشونو برنده اصلی جنگ اعلام میکردن ولی نیروهای ایرانی با وجود نداشتن مهمات کافی و تشنگی زیاد تونستن عراقی هارو فراری بدن و ۵ روز بعد از این ماجرا قطع نامه ۵۹۸ برای صلح دائمی امضا شد و ما برنده جنگ شدیم و نتیجه جنگ درواقع تو همین چند روز اخر به نفع ما شده.
تو فیلمش یه پس
هزار سال پیش 
شبی که ابر اختران دوردست 
می گذشت از فراز بام من 
صدام کرد
چه آشناست این صدا 
همان که از زمان گاهواره می شنیدمش
همان که از درون من صدام می کند 
هزار سال میان جنگل ستاره ها 
پی تو گشته ام ...
ستاره ای نگفت کز این سرای بی کسی 
کسی صدات می کند!
هنوز دیر نیست 
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست 
عزیز هم زبان 
تو در کدام کهکشان نشسته ای ... 
 
× هوشنگ ابتهاج - همزاد 
× شعر جدید جناب سایه ، بخش هایی از این شعر باعث می شود نفس آدم بگیرد
× شبی دیگر
شهروز انزلچی بود

بخاطر همین حس خوبی بهش نداشتم
سر کلاس ها دیر میومد

همیشه هم ته کلاس مینشست ،ازکنارمم که رد میشد بوی سیگارش سرمو میبرد.
و...
تو امتحان آخر ترم ،تو یک سالن بزرگ که 300 نفر جا میشدن ،از شانس بد، جاش بغل دستم افتاد:|
اعصابم خورد شد تو دلم گفتم :حتما تقلبم میخواد:((
اصلا نگاش نکردم رومم به سمت چپم کردم که چشم تو چشم نشیم.
آخرای امتحان یک باری صدام کرد اما جواب ندادم.
برای بار دوم که صدام کرد ،تو دلم گفتم حالا فوقش یک سوال نشونش میدم
تا ن
مبهم بهم زنگ زد حالم و بپرسه
گوشی و داد دخترعموش(خیلی شیرین زبون بود فکر کنم چهار پنج ساله بود) 
منم خیر سرم اومدم صدام و بچگونه کنم
صدام و نازک کردم کلی باهم حرف زدیم گوشی و داد به مبهم گفت چقدر صداش عجیب غریب بود!!!
برگشته میگه صداش شبیه هیولاهای مهربون بود
من=))
هیولای مهربان(^o^)
بعد از شهادت امام عسکری (ع) امام مهدی (عج) از طریق نشان دادن کرامت ها و شواهد
صدق (معجزه یا شبه معجزه) وجود و امامت خویش را برای شیعیان امام عسکری (ع)
نمایاندو حجت را بر آنان تمام کرد. سعد بن عبدالله اشعری قمی می گوید: «حسن بن نضر»
که در میان شعیان قم جایگاه ویژه ای داشت، بعد از رحلت امام عسکری (ع) در حیرت بود.
او و «ابو صدام» و عده ای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند. حسن بن نضر
نزد ابو صدام رفت وگفت: امسال می خواهم به حج بروم. ابو صدام از
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای:
آلمان کمک میکرد؛ موادّ شیمیایی میداد. میدانید در موارد زیادی لشکر صدّام کار شیمیایی کردند. ما چقدر جانباز شیمیایی داریم، چقدر از آنها از دنیا رفتند! موادّش را آلمان به اینها میداد. آلمان موادّ شیمیایی در اختیار اینها میگذاشت که اینها بمب شیمیایی درست کنند. حتّی گاهی شاید بمب شیمیایی هم بهشان میداد.
۱۳۹۷/۷/۲۶
در دیدار نخبیان جوان علمی
فاصله میگیری ازم اما نمیتونی بریچشمات میگن عاشقی چرا نمیتونی بگیاز چی فرار میکنی با من نمیخندی چراکمتر نگاهم میکنی موهاتو میبندی چرا
نگاهتو ازم نگیر صدام بزن پیش همهپیش همهکیه ندونه ما دوتا حواسمون پیش همهپیش همه
بذار بفهمن با منیدیوونگی هات، پس کجاستاین عشق، فقط مال تو نیستاین عشق، مال ما دو تاست
نترس، من کنارتم هیچ مرزی میون ما نذارهیچکی رو غیر من نبین موهاتو واسم وا بذار
نگاهتو ازم نگیر صدام بزن پیش همهپیش همهکیه ندونه ما دوتا حواسمون
رهبر انقلاب در خطبه‌های #نمازجمعه27دی:یکی از کارهای دیگری که برای تحت الشعاع قرار دادن این حوادث بزرگ انجام دادند همین کاری است که این سه دولت اروپایی کردند؛ دولت خبیث انگلیس، دولت فرانسه و دولت آلمان. تهدید ایران که ما مسئله هسته ای را بار دیگر به شورای امنیت میبریم. که البته مسئولین کشور خوشبختانه پاسخ اینها را دادند. جواب محکم به اینها داده شد.
این سه کشور، همان سه کشوری هستند که در دوران جنگ تحمیلی به ما، تا توانستند به صدام حسین کمک کردن
گاهی صدام کن 
مدل خودت با صدای بلند
گاهی صدام کن با یه لبخند یه نگاه خاص
نمی دونی صدا کردنت چقدر انرژی می ده بهم
گاهی می خوام کل دنیا سکوت بشه و تنها صدای تو طنین انداز وجود بشه 
صداکن مرا صدای تو خوب است❤ .
#راحیل
#عاشقانه #ادبی #هنر #صدا
بهتر است گفته شود فرقه رجوی) یک پادگان نظامی در عراق داشت که توسط صدام حسین تجهیز گردیده بود و این فرقه به صورت فعال علیه کشور خود و در طرف دشمن در جنگ هشت ساله ایران و عراق (1980 تا 1988) شرکت نمود.این عمل مکمل اقدامات تروریستی در داخل ایران در اوایل دهه 80 میلادی بود که 12000 قربانی گرفت. آنان همچنین همراه با ارتش صدام حسین در سرکوب قیام 1991 در شمال و جنوب عراق شرکت نمودند.این فرقه همچنین دارای سوابق فجیع نقض حقوق انسانی علیه اعضای خود می باشد که آنان
۲۷۱۷ - «قیس قریشی» کارشناس سیاسی و اقتصادی مقیم لندن، با بیان اینکه اکثر براندازهای حکومت ایران، نژادپرست و منبع تولید تنفرند، گفت: “اینها تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا حق اکثریت مردم ایران زایل شود. رسما با دین ۹۵٪ مردم ایران دشمنی و توهین می‌کنند. اگر به قدرت برسند، یکی مثل صدام هستند. اگر یک نانوایی به آنها بدهید، به عرب و ترک نان نمی‌دهند و فقط به آریایی‌ها می‌دهند!”لینک کوتاه منبع: www.b2n.ir/mzdr145
دانلود فایل اصلی
حسن روحانی رئیس جمهور ایران روز گذشته فحوای نامه صدام حسین به مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را فاش کرد.

شفقنا به نقل از آرتی نوشت: روحانی روز چهارشنبه گفت که صدام از ایران خواسته بود به وی در اشغال کشورهای خلیج فارس در ازای دستیابی به هر خواسته ای، کمک کند. روحانی افزود: اگر تصمیمات حکیمانه رهبر و رئیس جمهور آن زمان ایران نبود، الان کویت، امارات، عربستان و قطر وجود نداشت. عدم اشغال عربستان و امارات از سوی صدام حسین، به دلیل حکمت، درایت و عقل
می‌دونی یکی از خوشبختی‌هایی که ادامه تحصیل بهم داده و کاملا تو زندگی شخصی و مخصوصا کاریم احساسش می‌کنم این حرفی برای گفتن داشتنه. و نه هر حرفی. حرفی که پشتش کلی سند و مدرک مستدل هست و می‌تونی با اعتماد به نفس بزنیش و باهاش آدمایی رو که باید، قانع کنی. البته سعی کنی قانعشون کنی، چون خب طرف مقابل همیشه حق انتخاب داره حتی مستدل‌ترین چیزها رو بپذیره یا نه. ولی همین که امکانش برام هست، خیلی حس خوبی بهم میده. الان که درمورد موضوعی با رئیس مخالفم،
آویشن و پونه _ دولیوانسیاه دانه_ چهار لیوان
آب نمک_ 6 بار قرقره
نشاسته ذرت و عسل_ یک لیوان
آب و عسل_ یک لیوان
آب و عسل و خاکشیر_ دولیوان
آب و سرکه سیب_ یک بار قرقره
البته این هم بگم واحد لیوان من دو واحد لیوانای معمولی هست-_-
خلاصه همه اینها رو از دیروز صبح دارم میخورم تا بلکه صدام دوباره برگرده (گلو درد و گوش درد اولویت ندارند فعلا) ..خیر سرم امروز آخرین ارائه درس بیو مکانیکم بود ...میخواستم عالی باشه .
به استاد میگم اگر صلاح میدونید با این صدا جا به ج
بالاخره اومد. اینو میگم
بعد از بیشتر از یک ماه چشم انتظاری، درحالی که دیدگانم به آیفون خشک شد تا بلکه پستچی در رو بزنه و چشمم به جمالش روشن بشه، و درحالیکه حضرت آقا تصمیم گرفته بود بره اداره ی راهنمایی رانندگی و یکی بخوابونه تو گوش افسر، بالاخره گواهینامه اومد و همه فتنه ها رو خوابوند...مبارکم باشه ایشالله
پ.ن1: عکسم یه جوری شده که انگار فقط زیرش یه «بازگشت همه به سوی اوست» کم داره!
پ.ن2: بنظرتون چطور میتونم مخ حضرت آقا رو بزنم و ازش ماشین بگیرم؟
ترامپ سرکرده تروریست های عالم
آمریکا در جنگ عراق با ایران اصلی‌ترین حامی صدام در جنگ با ایران به شمار می‌آمد،علاوه بر آمریکا، برزیل، انگلیس و آرژانتین که در صنعت نظامی تقریبا پیشرفته بودند تسلیحاتی را در اختیار عراق قرار می‌دادند. 
فرانسه گرچه در ابتدا اعلام بی‌طرفی کرد، اما وجود برخی از منابع و آمارها نشان می‌دهد که این کشور 7/4 میلیارد دلار کمک مالی در اختیار رژیم بغداد قرار داد. همچنین به منظور تجهیز صدام هواپیماهای سوپر اتاندارد و م
از تیتر این مطلب همه چیز واضح است!
به راحتی می توان فهمید نوع نگآه را! نوع فکر و عمل را!
راحت می توان تشخیص داد که کدام حق است، تمدن سیاه غربی ها یا نگاه انقلاب اسلامی.
المانی را که روزی به صدام مواد شیمیایی می داد تا بر روی سر مردم ایران بریزد و به انقلاب حضرت آیت الله خمینی و اسلام در ایران پایان دهد، امروز همین ایران برای سلامتی مردم المان حاضر است کیت تشخیص کرونا به آلمانی ها بدهد.
البته فکر نکنید که آلمان عوض شده! نه ! این آلمان همان آلمانی
یادم میاد دوسال پیش سر کلاس آقای ر. وقتی ازمون خواست یکی با صدای بلند متن سوال رو بخونه،نگار یهو با صدای بلند گفت آقا بگید لورا بخونه صداش خیلی‌ خوبه،من اون لحظه هم بهم کلی شوک وارد شده بود هم مونده بودم چرا همچین چیزی گفت؟ :)) چندتا دیگه از بچه‌ها حرفش رو تایید کردن و آقای ر. بهم اشاره کردن که بخونم منم با استرس این‌که نکنه بد بخونم یا صدام اون‌قدرا که بچه‌ها بهش تاکید کردن خوب نباشه خوندم و وقت تموم شدنش یه لب‌خند کوچولو زدم و ساکت شدم،یک د
یادم میاد دوسال پیش سر کلاس آقای ر. وقتی ازمون خواست یکی با صدای بلند متن سوال رو بخونه،نگار یهو با صدای بلند گفت آقا بگید لورا بخونه صداش خیلی‌ خوبه،من اون لحظه هم بهم کلی شوک وارد شده بود هم مونده بودم چرا همچین چیزی گفت؟ :)) چندتا دیگه از بچه‌ها حرفش رو تایید کردن و آقای ر. بهم اشاره کردن که بخونم منم با استرس این‌که نکنه بد بخونم یا صدام اون‌قدرا که بچه‌ها بهش تاکید کردن خوب نباشه خوندم و وقت تموم شدنش یه لب‌خند کوچولو زدم و ساکت شدم،یک د
در 8 فروردین
1367، خیانت تاسف بار رجوی به ایرانیان و تعرض به خاک ایران از طریق انجام عملیات
موسوم به آفتاب شکل گرفت. رجوی با حمایت صدام عملیاتی در منطقه فکه را رقم زد و از
آنجا که موفق به کسب نتایج رضایت بخش برای بعثی ها شد، از آن به بعد، او صدام را
به افزایش حملات علیه کشورمان تشویق می کرد. حملاتی که منجر به شهادت و اسارت
تعداد زیادی از هموطنانمان می شد.
رجوی همچنین
کمتر از سه ماه بعد عملیات چلچراغ را صورت داد و در این عملیات خائنانه نیز که با
حما
ماشین اصلاح من ریشامو از ته میزنه..از دوستم ماشین ریش تراششو قرض گرفتم. آخه ته ریش دوس داره همونجوری زذم که دلش میخواست دوش گرفتم وسایلمو گذاشتم تو کیفم یه سشوار یه شونه یه حوله و عطر و مسواک یه پیرهن یه تیشرت نو که گذاشتمش واسه خودش بپوشمش. با یه کادویی که شده عضو ثابت کیفم...همیشه هستش و میبرمش به امید اینکه ایندفه نیارمش ولی باز وقتی برمیگردم میبینم هنوز سرجاشه و ندیدمش که با کلی ذوق داستان خریدنشو واسش تعرف کنم . حاضر شدم یه جوری که دوستم گف
حجت الاسلام محسن قرائتی:
امروز ما به تألیف ۱۳۰ عنوان تفسیر قرآن کریم در عرصه‌های مختلف دانشگاهی مانند حقوق، امور نظامی، روانشناسی نیاز داریم تا بتوانیم در این عرصه‌ها به نیاز جامعه پاسخ دهیم. 
۴۲ رادیو در زمان دفاع مقدس به امام توهین و از صدام تمجید می‌کردند؛ آیا امروز در جهان امام آبرو دارد یا صدام؟
این روزها شاهد رگبار شبهه‌ها هستیم
عمر شما مبلغان موضوع است پس حق ندارید برای سپری کردن آن از دیگران تقلید کنید و باید بیشتر از دروس حوزه ر
خدایا به قلبمون نگاه کن و آرزوهامون را برآورده کن.. خدایا آدم های درست و خدایی و با وجدان و اهل اعمال حلال سر راه من و خانواده ام بذار
خدایا فرصت های خوب پیش رومون قرار بده
خدایا از صدام خسته نشدی که اینهمه صدات میزنم و جوابی نمیدی
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی؟ هوم. ولی میدونی تقدیرش چقدر منو یاد تو میندازه؟ اونجاش که میگه عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می‌پره. یا اونجا که میگه راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی. هوم.
 
آخرین پست ناله‌ی عشقی. تامام.
آنچه درباره صدام حسین نمی دانستید

صدام مدت هاست که اعدام شده است. میراث او اما چیزی جز جنگ و ترور نبود که همگان از آن اطلاع یافته اند. با این حال، برخی از جنبه های زندگی او وجود دارند که کمتر شناخته شده اند. در این جا 13 نکته ای بیان می شوند که شاید تا به حال درباره دیکتاتور بزرگ قرن نمی دانستید. تاثیرپذیری او از استالین، بی سوادی تا سن ده سالگی و صدور مجوز قانونی برای قتل زنان توسط همسران شان تنها بخشی از مسائل مرتبط با او و دوران زمامداری اش بو
امروز صبح خواب موندم نمیدونم چرا ساعت 05:15 که بابا خان صدام زد برای نماز صبح خوابیدم با اینکه تا 6 هم بیدار موندم !!! بهرحال تاپ سی گرفتم و ساعت 08:13 دقیقه خودمو رسوندم شرکت چار !!! توی راه هم چند صفحه ی از کتاب زندگی بی حد و مرز رو خوندم !!!
پیرو گلودرد بامنبع نامشخصی که یه هفتس امونم رو بریده، امروز به خفقون رسیدم و صدام به کلی قطع شده...
حالا فک کنید من که روزانه اینهمه  باعلی حرف میزنم، چطور منظورامو بهش میرسونم!فقط یه آواهای اهنجاری از ته گلوم میاد بیرون.
خدایا شکرت بخاطر تارهای صوتیمون
این همه حرف دراومده بگو دروغه اینا بگو لیلا
همه الان مجنونن و مث من میشه پیدا کی میشه لیلا
لیلا من بد زخمی شدم من همون حرفی شدم
که توی سینه یه آه موندش و لب تر نکردم
دلم تنگه خیلی آخ لیلی لیلی
میخوام بازم صدام کنی تو خونه جون لیلی
لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی بهم بگی جون لیلا
توی این شهر دیگه مثل تو واسه من از کجا میشه پیدا
لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی بهم بگی جون لیلا
توی این شهر دیگه مثل تو واسه من از کجا میشه پیدا
لب ایوون منه حیرون میشی
درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته‌ی مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزنمرا به نام کوچکم صدا بزنصدام بزنزنده شو منو صدا کن دلم واسه صدای خش‌دارت تنگ شده.دلم واسه حرف زدن با لکنتت که دال و ت رو درست ادا نمی‌کردی تنگ شده. دلم برای تمام حمایت‌های حماقت‌بارت تنگ شده.میگفتی هاجر فسخ عزیمت جاودانه بود. چرا برنمیگردی از سفر چند روزه‌ات؟
در رو باز میکنم و میام تو، فضای خونه نیمه تاریکه و یکمم خفه، کولر رو روشن میکنم، تلویزیون رو روشن میکنم و رمز گوشیم که تو شارژ هست رو میزنم، تلگرام رو باز میکنم، تو یه کانالی یه چیزی میخونم و دلم میخواد بیام تو وبلاگ در مورد حسی که بهم منتقل کرد بنویسم. میرم از تو اتاق لپ تاب رو میارم و میشینم تو پذیرایی نیمه تاریکمون پست رو مینویسم، همین پستی که الان درحال خوندش هستین. امشب قراره چندین صفحه از دفترچه یادداشتم با جملاتی که یه عالمه بار سنگین ب
از وسط خیابون رد می‌شدم که صدای آهنگ میخ شد توی سرم، درد شد توی دلم، داغ شد روی سینه‌ام، نفسام انگار سخت بالا می‌اومد، تند تند پلک می‌زدم بلکه اشکام نریزه ولی نمی‌شد، آدم مگه چقدر میتونه به روی خودش نیاره؟چقدر میتونه تحمل کنه؟ 
آدم‌ یه جاهایی کم میاره، میشه عین یه ظرف لب‌ریز که با یه تلنگر سر میره، با یه اخم بغض میکنه، داد میکشه ، گریه میکنه. اصلا چرا حواسمون به دل آدم‌ها نیست؟ چرا وقتی میریم به اونهایی که میمونن فکر نمی‌کنیم؟ 
رفتن و د
بهشتم گم شده بر باد رفته
صدام کن اسم من از یاد رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم
نذار از ترس تنهایی بمیرم
 
دلم آواز کولی وار میخواد
دلم آغوش گندم زار میخواد
من از دلبستگیها زخم خوردم
دلم یه عشق بی آزار میخواد
 
خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود
خون من از گوشه چشم تو راه اتفاده
خواب دیدم سایه ای بود که همراهی نداشت
توی خوابم یه فرشته بالهاشو جا گذاشت
 
چه حالی حس پر کشیدن
یه دریا رو یه جرعه سر کشیدن
با چشم بسته آدمها رو دیدن
به تو قبل از دوراهی
سلام
شما باشید با یه همچین پسری چیکار میکنید؟، نه واقعا بهم بگین چه واکنشی نشون میدید توی این شرایط؟
بذارین برم سر اصل مطلب؛
من تقلید صدام خوبه و هیچ کسی از اطرافیان تقریبا متوجه نمیشه اگه بخوام صدام رو عوض کنم. یعنی تغییر صدا به حدی هستش که بابام هم متوجه نمیشه من دخترشم. از این موهبت خدادادی استفاده کردم و نامزدم رو امتحان کردم. مشکل بدبینی و این حرفها اصلا ندارم اما بدم نیومد امتحانش کنم چون یه جاهایی احساس کردم سر و گوشش میجنبه. 
البته پس
متن ترانه علی زند وکیلی به نام بر باد رفته

بهشتم گم شده بر باد رفتهصدام کن اسم من از یاد رفتهصدام کن بی صدات از دست میرمنذار از ترس تنهایی بمیرمدلم آواز کولی وار میخواد دلم آغوش گندم زار میخوادمن از دلبستگی ها زخم خوردم دلم یه عشق بی آزار میخوادخواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بودخون من از گوشه ی چشم تو راه افتاده بودخواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشتتوی خوابم یه فرشته بال هاشو جا گذاشتچه حالی داره حس پر کشیدن یه دریارو یه جرعه سر کشیدن
 
علی زند وکیلی بر باد رفته
دانلود آهنگ جدید علی زند وکیلی به نام بر باد رفته
Ali Zand Vakili - Bar Bad Rafte
ترانه : حسین غیاثی ؛ موزیک : علیرضا افکاری و ؛ تنظیم : اشکان آریا و وحید طاهرخانی
+ متن ترانه بر باد رفته از علی زند وکیلی
بهشتم گم شده بر باد رفته / صدام کن اسم من از یاد رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم / نذار از ترس تنهایی بمیرم
 

ادامه مطلب
منم می خوام ، می خوام داد بزنم بلکه صدام به یه جایی برسه
منم میخوام دیده بشم جذاب باشم یکی باشه 
هه حتی نوشتن این چیزا اینجا داره خردم میکنه، شاید دیره شاید عشق یه چیز بچگونس، شاید برا ۲۰ ساله هاس
شاید برا این حرفا دیگه بزرگ شدم اما من دلم خیلی چیزا میخواد که به موقعش نداشته مشون هنوزم ندارمشون
به دستت که زدی زیر چونه‌ات و حالت دهنت خیره شدم. به زاویه‌ی پایین به بالای دوربین که حالت روحی‌تو نشون میده‌. به ته‌ریشی که بهش عادت ندارم. به تی‌شرت محبوبم. به موهای نرم و خوش‌حالتت. به دیوار پشت سرت. به سکوتی که ازش می‌ترسی. منم می‌ترسم. می‌ترسم به چشمات نگاه کنم. می‌ترسم صدام کنن و من نتونم جوابشونو بدم. پادشاه تنهایی، من از چشمات می‌ترسم.
پاکسازی و بهسازی عراق
عراق کشوری در همسایگی ایران است، که اشتراکات فرهنگی و تاریخی بسیاری با ایران دارد. و اگر آن را ایران دوم بنامیم کم نگفته ایم، (عراق در اصل ایرانک بوده). یکی از مزایای این کشور استفاده از ان، بعنوان آلترناتیو ایران بوده، که دشمنان غربی، برای حمله به ایران از آنجا شروع میکردند. اما مردم عراق توانسته اند همه آنها را تبدیل به فرصت کنند، بطوریکه تمام هزینه های دریافتی از انگلیس، یا آمریکا را به ایران منتقل کرده اند. چه در زما
از حجم بیکاری و بی‌نتی تمام عکس و ویدیو و داکیومنتای تلگرامو چک کردم و اضافیشو پاک کردم و امشب هم رفتم سراغ آدیوها. اول اینکه به این نتیجه رسیدم اونقدری هم که فکر میکردم صدام داغون نیس و اگه عمری بود و دوباره نت وصل شد برنامه اینه که به همه ویس بدم و همه مجبورن تحمل کنن تا بفهمن رئیس کیه.و دوم اینکه اصلا یادم نبود ویسای این یارو هم رو این گوشیمه و دچار یاس فلسفی یا حتی افسردگی حاصل از شکست عشقی شدم.
 
امروز دلم بی‌هوا، هوای مامان ملک را کرد. دلم می‌خواد همین الان از اون اتاق با اون سبک ادا کردن کشدارش صدام بزنه: آقا پژمان، بیا این قرمزا دارن بازی می‌کنن و من بفهمم حوصله‌اش سر رفته و دلش می‌خواد برم پیشش بشینم و باهاش حرف بزنم. اون وقتا گاهی شاکی می‌شدم. کار و زندگی داشتم و این صدا کردن‌های پیاپی تمرکزی را که هیچ وقت نداشته‌ام بیشتر به هم می‌ریخت. منظورش هم از قرمزا دارن بازی می‌کنن این بود که تلویزیون داره فوتبال نشون می‌ده، بیا دیگه.
به نظرم این جمله رو باید جدی گرفت. کویت: ایران و آمریکا در حال کاهش تنش هستند. کویت کشوریه که طعم و مزه جنگ رو خیلی خوب احساس کرده و بعد از حمله صدام، دیگه از صحنه سیاسی حذف شد و عملا همچنان در حال باج دادن به آمریکاست.
این حرف رو وقتی اونا میگن باید تامل کرد
حکومت ما کی سر عقل میاد؟
گفتم برمیگردم، مثل موجی که محکوم به برگشتنه، برگشتم به این اتاق، اینجا دیوارش انقدر سفیده که انعکاس بی پیله خودم رو می بینم، بهار رسید، من از پیله در اومدم، اینبار خواستم روی کل دنیا و آدم هارو دیوارهای سفید بچینم، یا سفید رنگشون کنم، بی پیله باشم، دیده بشم، صدام شنیده بشه، عمر پیله کوتاهه، باید پروانه شد...
زنگ زده بعد از کلی وقت میگه فلانی دلش گرفته مقصرش تویی
آخه بی مرام ما که تورو دادیم رفت ولی خدایی یکی زنگ زد تو این مدت 
بگه رضا تو بعد از خیانت فلانی بعد از اونهمه ماجرا چی کشیدی؟؟
چه از رفیقای خودت چه از رفیقای خودم..
خیلی نامردی
من سوختم و تو هنوز فکر اینی که بقیه چرا ناراحت شدن..
گناه من چی بود؟
توی ترسو حتی تقصیر گناه خودتو گردن نگرفتی.
 
من سوختم چون هیچکس نفهمید چی کشیدم
چون صدام در نیومد بخاطر آبر
انگار دیگه منو نمی‌بینی. انگار دیگه صدام رو نمی‌شنوی. انگار با خورده‌شیشه‌های رابطه‌مون تنهام گذاشتی تا بمیرم. من هنوز دارم با دستای زخمی جمعشون می‌کنم و تو دیگه نیستی که نشونت بدم. باد میاد. سردمه. تو لباسم جمع میشم و لبم رو‌ گاز می‌گیرم و می‌جوم. به پشت می‌افتم رو زمین و به تصویر مات ستاره‌ها خیره می‌شم. سایه کارهایی که برای دانشگاه باید می‌کردم رو افکارم افتاده و سنگینشون کرده ولی تمرکز کافی برای رسیدگی بهشون رو ندارم. گیجم و‌ نمی
من از امروز عصر به خدا قول میدهم تا جایی که ممکن است و می توانم نماز هایم را اول وقت بخوانم و همیشه این جمله در ذهنم باشه که خدا داره امتحان میکنه ببینه اون کار یا ...را ول میکنم برم طرف خدا برم وقتی که صدام زد و به قول شهید رجایی:
وقتی یکی از سران کشور میخواد بامن صحبت کنه من باید زود از بین خبرنگاران برم پیشش
چه بسه به این که اون طرف خدا باشه ....
 من هم چله میگیرم پای عهدم میمونم از امرو تا 25 مهر
 
دامنۀ جهان 
7184
به قلم دامنه. به نام خدا. چند روزی است کتاب «بازجویی از صدام»، با عنوان فرعی «تخلیه‌ی اطلاعاتی رئیس‌جمهور» را در دست مطالعه دارم. نوشته‌ی جان نیکسون. ترجمه‌ی هوشنگ جیرانی. ویراست جدید، (چاپ اول ۱۳۹۶، چاپ دوازدهم ۱۳۹۷) در ۲۴۴ صفحه. فشرده‌ای از آن نوشتم و در مدرسه‌ی فکرت گذاشتم و در اینجا -دامنه- با شرحی بیشترآورده ام. لازم است بگویم جان نیکسون نویسنده‌ی این اثر سیاسی، تحلیل‌گر ارشد در سازمان «سیا» است و مدرّس در مدرسه‌ی «شر
امروز دلم بی‌هوا، هوای مامان ملک را کرد. دلم می‌خواد همین الان از اون اتاق با اون سبک ادا کردن کشدارش صدام بزنه: آقا پژمان، بیا این قرمزا دارن بازی می‌کنن و من بفهمم حوصله‌اش سر رفته و دلش می‌خواد برم پیشش بشینم و باهاش حرف بزنم. اون وقتا گاهی شاکی می‌شدم. کار و زندگی داشتم و این صدا کردن‌های پیاپی تمرکزی را که هیچ وقت نداشته‌ام بیشتر به هم می‌ریخت. منظورش هم از قرمزا دارن بازی می‌کنن این بود که تلویزیون داره فوتبال نشون می‌ده، بیا دیگه.
به من چه که تو از صبح تا شب خوابیو خونه همیشه باید تو سکوت باشه؟
از دستم در رفت صدام بلند شد از خواب پریده میگه وای تپش قلب گرفتم.اصن یه چیزی الان یادم اومد من چی که صدهزار بار با صدای تو قلبم اومد تو دهنم؟؟خوب شد یادم اومدا ناراحت بودم که از دستم در رفته.
مامانمم که هیچوقت حوصلمو نداره همش میگه برو اصن دلش نمیخواد من دورورش باشم پس من چیکار کنم از صب تا شب تو اتاق بشینم؟دو دقه رفتم پیششا که هی گفت بسه دیگه برو منم داشتم میگفتم نه نمیرم که صدام ب
وقتی هادی فضلی گزارش درگیری از نزدیک را می‌داد گفت که نیروهای مقابلشان آرم سازمان منافقین را روی ماشین‌هایشان داشتند و به زبان فارسی همدیگر را صدا می‌کردند.
   تلخ‌تر از خبر آمدن دشمن از مرز تا عمق ۱۵۰ کیلومتری خاک ایران، خبر رویارویی با دختران و پسرانی بود که فارسی حرف می‌زدند. 
   این تلخی با شیرینی حضور مجاهدین عراقی از ذائقه‌ام رفت و به فضلی گفتم: «هادی می‌بینی تقدیر الهی را که ایرانی‌ها در جبهه صدام می‌جنگند و عراقی‌ها در جبهه م
صدای تلویزیون از دور میاد: "نیچه کسی بود که مخالف سرسخت عقاید رایج بود" و من وسط طوفان افکارم به این نتیجه رسیدم از بس همیشه تو سایه ایستادم و جسارت حرف زدن و دیده شدن نداشتم، هیچ‌وقت و هیچ‌جا آدم مهمی نخواهم‌شد و این حقیقت تلخ چند ساعتی دنیای من رو به تاریکی فرو برد. باید چراغی روشن کنم، باید محکم‌تر بایستم، باید صدام رو به گوش دیگران برسونم قبل از اینکه دیر بشه. جرات این رو دارم که بگم من تو یه زمینه حرفی برای زدن دارم؟ هنوز نه، هنوز نه...
صدای من رو از خونه جدیدم می شنوید. (هنوز ایرانم (:  )
آنتن دهی خونه بشدت بده و واسه همین adsl گرفتم ک فردا وصل میشه. این مدتی ک نتم بد بود متوجه شدم چقد زندگیم ب اینترنت گره خورده. پروژه ام اینترنت میخواد. واسه ترجمه از دیکشنری تخصصی آنلاین استفاده میکنم. سرگرمیم اینترنته(کتابام از دستم ناراحت نشن) و غیره. 
و انگار دارم تمرین تنهایی می کنم...
 
+واقعا متن رو ک میخونید صدام رو هم میشنوید؟
چه عجب ما چشممان ب جمال شما اراسته شد جناب cooldarzi 
بله ما هم خوب هستیم 
زانوهایمان نیز خوب هستند سلام دارند خدمتتان =/ 
عجب یک دختر را از روزمرگی هایش طرد کردید با قفل کردن پیجتان 
زنگ زده میگه تو گفتی گودی پیجش و قفل کنه 
:| مردم ازار بل فطره تشریف دارید شما انگار 
اعصابم و فیزیک خورد کرده عجیب !!!
نمیتونم باهاش کنار بیام 
هر چی تست میزنم نمیشه 
_______ 
در ضمن خوشم نمیاد کسی ×پری× صدام کنه 
این دفرو شوخی میگیرم ولی دفعه بعد باهات برخورد میشه :| 
دامنۀ جهان 
7184
به قلم دامنه. به نام خدا. چند روزی است کتاب «بازجویی از صدام»، با عنوان فرعی «تخلیه‌ی اطلاعاتی رئیس‌جمهور» را در دست مطالعه دارم. نوشته‌ی جان نیکسون. ترجمه‌ی هوشنگ جیرانی. ویراست جدید، (چاپ اول ۱۳۹۶، چاپ دوازدهم ۱۳۹۷) در ۲۴۴ صفحه. فشرده‌ای از آن نوشتم و در مدرسه‌ی فکرت گذاشتم و در اینجا -دامنه- با شرحی بیشترآورده ام. لازم است بگویم جان نیکسون نویسنده‌ی این اثر سیاسی، تحلیل‌گر ارشد در سازمان «سیا» است و مدرّس در مدرسه‌ی «شر
مادر مرکزی ترین نقطه پرگارم
مادر مسئولیتش از همه سنگین تره
اون داره امید رو تو خونه نگه می داره
هر روز که خدافظی میکنم منتظرم که بگه به سلامت
و قسم به لحظه ای که میگه به سلامت همه ی تلخی های زندگیم از بین میرن
ببخشید مادرم 
ببشید اگه ناراحتت کردم
ببخشید اگه صدام بلند شد
ببخشید اگه به خاطر من مجبور شدی از بهشتت دل بکنیو بیای به جهنم من
ببخشید
و هزاران بار ببخش منو
مامان دوست دارم❤
روزت مبارک
گاهی شنیدن توانایی های شخصی، آدمو نسبت به خودش مطمئن تر میکنه و انگیزه میده برای بهتر شدن و چقدر خوب بلدن بعضی افراد این کارو بکنن.مدیر صدام زد تا برم دفتر، شروع کرد به معرفی من به یکی از دوستانش.خانم پورابراهیم، مهندس کامپیوتر، نقاش ، صوت فوق العاده زیبایی هم دارن و و و ... واقعا ما با وجودش به چیزی نیاز نداریم .من لبخند میزدم از شنیدن این چیزها از زبون کسی که داره منو خارج از گود رصد میکنه...هرازچندگاهی منو صدا میزنه تا معرفیم کنه:)
من یه بدبختی دارم‌همیشه ، اونم اینه که همه ی حالت های درونی م تو صورتم‌مشخص میشه ، مثلا موقع فکر کردن ، یا وقتی ناراحتم ، همه هم از چهره م هم از صدام‌متوجه میشن ، خب واقعا بدبختیه!
اره مثلا همین یه ساعتی که طبق توقعم یه نفر باید یه رفتاری که پیش بینی میکردم بکنه ، یه رفتار عجیب کرد ، خب خیلی ناراحت شدم ، الان زنگ زدم به مامانم و بهش میگم که دارم‌میام ، میگه گریه کردی؟ :)
اخه من هر خری رو بعنوان دوست حساب میکنم اخرشم میرسم به خود خودت *_*
۹۸۰۱۲۸ ،
من از امروز عصر به خدا قول میدهم تا جایی که ممکن است و می توانم نماز هایم را اول وقت بخوانم و همیشه این جمله در ذهنم باشه که خدا داره امتحان میکنه ببینه اون کار یا ...را ول میکنم برم طرف خدا برم وقتی که صدام زد و به قول شهید رجایی:
وقتی یکی از سران کشور میخواد بامن صحبت کنه من باید زود از بین خبرنگاران برم پیشش
چه بسه به این که اون طرف خدا باشه ....
 من هم چله میگیرم پای عهدم میمونم از امرو تا 25 مهر
عهد نامه شماره یک : نماز اول وقت
پدر شوهرم خدا بیامرز  سرحال  و جوان ناگهانی فوت کردن(۶۰سالگی در سال ۹۳) خدا بیامرز خیلی کمک مادرشوهرم بود از دوختن ملافه بگیر تا اتو کاری و ظرف شستن و..........
از شما چه پنهون  دو هفته اس میخوام ملافه های شسته شده رو اتو کنم و بدوزم وقت نمیشه و یک کوچولو هم تنبلی!
تمام احساسمو در صدام ریختم و‌گفتم :
اینقدر کار دارم که وقت نمیشه ملافه ها رو بدوزم...خدا آقاجون رحمت کنه چقدر کمک مامانت بود‌.یادت میاد چقدر قشنگ ملافه می‌دوخت؟!
عیال:همین کارا رو کرد ک
من همیشه کمرنگ بودم ، واقعا نمیدونم چرا ! هیچ وقت تلاش نکردم هیچ چیزیو به کسی ثابت کنم ، هیچ وقت ولوم صدام بالا نرفت که بگم منم هستما . چند روزی بود که مریض بودم ولی هیچ کدوم از دوروبریام متوجه نشدن ، یعنی من فکر میکردم میدونن ، ولی نمیدونستن، خورد تو ذوقم ، حس کردم چقدر کمرنگ تر شدم ، حالا دیگه هیچ کی حواسش به من نیست ! (این جمله whisper میشد جالب تر بود ) ۰
چند ساعتِ پیش فکر کردم به یه کلمه که خیلی به این روزای من بیاد ، قطعن کمرنگ بهترین توصیف بود.
من همیشه کمرنگ بودم ، واقعا نمیدونم چرا ! هیچ وقت تلاش نکردم هیچ چیزیو به کسی ثابت کنم ، هیچ وقت ولوم صدام بالا نرفت که بگم منم هستما . چند روزی بود که مریض بودم ولی هیچ کدوم از دوروبریام متوجه نشدن ، یعنی من فکر میکردم میدونن ، ولی نمیدونستن، خورد تو ذوقم ، حس کردم چقدر کمرنگ تر شدم ، حالا دیگه هیچ کی حواسش به من نیست ! (این جمله whisper میشد جالب تر بود ) ۰
چند ساعتِ پیش فکر کردم به یه کلمه که خیلی به این روزای من بیاد ، قطعن کمرنگ بهترین توصیف بود.
امروز روز خوبی بود ,روز دانشجو ... دیشب با چشم های اشک آلود به خواب رفتم ,صبح که بیدار شدم ساعت ۸ بود و کلاسم ۸:30 شروع میشد, شکم درد و سردرد داشتم اما خمیردندان روی مسواک و یه چپ و یه راست تمام,لباس پوشیدم و با ده دقیقه تاخیر رسیدم:/ و رفتم آزمایشگاه ,آخرای کلاس آزمایشگاه وقتی استاد حواسش نبود پیچوندم و خوابگاه دراز کشیدم و یه قسمت از گیم اف ترونز دیدم...آقای ط اسمس تبریک روز دانشجو رو که داد خیلی خوشحال شدم از اینکه حواسش بوده...عکاس دانشگاه هم عکس
متن آهنگ بر باد رفته علی زند وکیلی:
بهشتم گم شده بر باد رفته صدام کن اسم من از یاد 
رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم
نذار از ترس تنهایی بمیرم
دلم آواز کولی وار می خواد
دلم آغوش گندم زار می خواد
من از دلبستگی هام زخم خوردم
دلم یه عشق بی آزار میخواد
خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود
خون من از گوشه ی چشم تو راه افتاده بود
خواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشت
توی خوابم یه فرشته بال هاشو جا گذاشت
چه حالی داره حس پر کشیدن
با چشم بسته آدم ها رو دیدن
سرباز کوچک امام: نوجوانی، اسارت با هم سنخیتی ندارد. خاطرات یک ۱۳ساله ی اسیر
سرباز کوچک امامنویسنده: فاطمه دوست کامیویراستار: فرزانه قلعه قوندانتشارات پیام آزادگان
بریده کتاب:
یک نفر از بیرون داد می زد: ((بابا، یکی بیاد رو این خاکریز پاس بده))…… وقتی دیدم کسی به حرفش محل نمی گذارد از سنگر رفتم بیرون و بهش گفتم: ((من اومدم. شما برید تو سنگر من حواسم هست)) دو سه ساعت که گذشت، تمام لباس هایم خیس آب شد. یک لحظه فکر کردم شاید صدای باران است و خیالاتی
دلم میخواس هر آدمی یه کیبوردی داش، تا هروقت دلم خواس، برم بشینم پشتش و هرچی تو فکرمه رو ، تق تق تق ، براش تایپ کنم و بعدم پاشم برم. راستش برای من هیچ کاری سخت تر از این نیست که بخوام، بلند بلند، با صدام فکر کنم و یکی بخواد با گوشاش اونارو بشنوه. حرفای من وقتی پُر میشن ، سُر میخورن میان نوک انگشتام و گاهی که فکر میکنم سر انگشتام ورم کرده، اونارو تو آستینام قایم میکنم . برای همین هم هس که همیشه آستینام یا دکمه دارن یا چند لایه تا خوردن .
متن آهنگ بغض متین دو حنجره
راه میوفتم توی کوچه های شهرهمه جا دنبالِ تو میگردمخیلی وفتِ که ندیدمت توروبا خیالت این روزا سر کردمبعده تو صدام یه بغضی دارهکی میفهمه هر کسی غمگینمتنها دل خوشیم همینه گاهیهنوزم توو خواب تورو میبنیم
ادامه مطلب
دلهره های خیابان وحید

نقد
رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از
غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست
نقد رمان دلهره های خیابان وحید ، نویسنده : محمدرضا مرزوقی

داستان از زبان یک کودک با سن ۵ تا ۷ ساله نقل می شود. اما واقعیت را
نویسنده مراعات نکرده؛ از زبان یک کودک چنان بزرگانه نوشته که نوجوان
۱۳ساله یا  بالاتر حوصله ی خواندن آن را دارد.کتاب دلهره های خیاب
در آخرین حمله شیمیایی عراق به مناطق غیرنظامی ایران در جنگ تحمیلی، ۵۱ تن شهید و ۲۸۰۰ تن مصدوم شدند که بیشتر قربانیان را کودکان، زنان و سالخوردگان تشکیل می‌دادند. حملات شیمیایی عراق به این روستا در روز بعد (۱۲ مرداد) نیز ۳۸ شهید و ۱۵۰ مصدوم برجای گذاشت.
ادامه مطلب
فرکانس شب‌هایی که اگه به پهنای صورت اشک نریزم امکان این‌که سکته کنم می‌ره، داره خیلی زیاد می‌شه. تا چند وقت پیش فکر می‌کردم این توهمه که خیال می‌کنم خنجری به پهلو خوابیده تو عمق بطن راستم و پهلو به پهلو می‌شه، فکر می‌کردم منشا این سوزش چیز دیگریه. دیگه چجور به آدم باس بگن میدونو خالی کن و آدم نخواد که خالی کنه؟ بابام می‌گفت صدام یزید کافر یک‌سری آٔدم‌های مهم رو که اعترافات مهمی داشتند و اعتراف نمی‌کردند رو اینجور شکنجه می کرد که میز
از اتاق که اومدم بیرون ساعت از 12 شبم گذشته بود...اومدم که به گربه ها و سگا غذا بدم...یکم بعد از من اومد بیرون...برنگشتم نگاهش کنم فهمیدم که داره چایی میخوره
صدام کرد...با اسم کوچیک...اولین بار بود... و لبریز حس انزجار  شدم...از خودم و از اون
پرسید ناراحتت کردم؟بدون اینکه برگردم گفتم نه...ولی خانمتون ناراحت میشه...گفت نمیشه من میشناسمش...برگشتم نگاهش کردم...چشماش مست و خمار بود...مست مست...با تمام وجود با انزجار و نفرت از خودم نگاهش کردم وگفتم اگه من بودم
یه مقدماتی برام جور شده که از شهرم حداقل ده ساعت دور بشم و برم . ولی خب یه کم هزینه بر هست ( هزینه ش مانع رفتنم شده) و سفر کوتاه ، به مدت دو سال ..
از طرفی فکر میکنم من تا اینجا خوب پیش رفتم ، یه کم دیگه صبر کنم شاید یه جای بهتری برای پناه و آرامشم پیدا کردم و همیشگی باشه 
نمیدونم چه پیش خواهد آمد 
بازم تکلیفم نامعلومه
به امید روزهای روشن که دو قاره از این شهر و مملکت دور بشم :) 
پی نوشت : عنوان وبلاگ جآن تغییر کرد ، گلاره اسمیه که مامانم همیشه دوست
#میگه حالم خوب نیست 
میگه صدام در نمیاد 
یاد اون روزایی افتادم که آنفلانزا گرفته بود 
دوره درمان طولانیش 
روزای سختی که گذروندم 
میخواستم باهاش حرف بزنم که حالم بهتر بشه 
که این دلتنگی لامصب کمتر بشه 
یه نگرانی عمیق بهش اضافش شد 
#واسش یه متن طولانی تبریک عید میفرستم 
از بودن این دو سالش میگم 
جواب متن طولانیم میشه که
منم خوشحالم که هستی :)
کل حرفامو خلاصه کرده بود تو سه کلمه 
#خدایا خدایا خدایا 
مراقبش باش 
لطفا لطفا لطفا 
سلامتیشو ازت میخ
دراقتصادهای ورشکسته این اتفاق بوجودمیامداسکناس بدون پشتوانه طلا چاپ میشدومهم فقط این بودکه همه باورکننداین اسکناس طلاهست سوای جزئیات امنیتی اسکناس فقط این مهم بودباورافرادواشخاص.همه دراتاق فکرکاخ سفیدبعدازسکس دسته جمعی به این فکرمیکردندکه پول باپشتوانه طلاراواردبانک های ایالات متحده نمایندوپول بدون پشتوانه طلارابه جهان پیرامون بدهند.
بیت کوین یک ارزدیجیتال بودکه برق مصرف مینمودتاتولیدشود.امااسکناس بی نیازبه الکتریسیته صرف کردن
دارم با یه نفر صحبت می کنم ...از پشت سر صدام میزنه... برمی گردم ،چند ثانیه فقط نگاهش می کنم ...بعد خودم را جمع و جور می کنم و سلام علیک می کنیم و بهش میگم به خاطر نوری که تو چشم هام بود درست صورتت را ندیدم برای همین طول کشید تا بشناسمت... اما هم خودش فهمید هم من می دونستم به خاطر چیز دیگه ای بود که نتونستم همون لحظه ی اول مطمئن بشم خودشه و با گرمی باهاش حال و احوال کنم 
 در این مواقع می ترسم از خودم ، از عاقبتم... این اولین بار نیست که همچین اتفاقی برای د


دوباره برگشتى
تو روزهاى بدم
به من اضافه بشى
نمیدونم که باید
چقدر بگذره تا
تو هم کلافه بشى
غمِ جدیدى ازت
حک شده رو تنِ من
مثلِ نمک رو زخم
غمت برای دلم
مقدسه قطعن
مثلِ نمک رو زخم
شدى پدر ژپتو
که توىِ قرن فلز
یه عشقِ چوبى داشت
یه عشقِ چوبى که
واسه شکسته شدن
دلیلِ خوبى داشت
باید برنجى ازم
ببین چه رنجى ازم
تو دست و بالِ توعه
که عشق منجى نیست
که عشق چیزی نیست
فقط وبالِ توعه!
یه عمره سنگ شدم
که چوب خورده نشم
یه عشقِ مرده نشم
منی که این همه سال
تقاص پ


دوباره برگشتى
تو روزهاى بدم
به من اضافه بشى
نمیدونم که باید
چقدر بگذره تا
تو هم کلافه بشى

غمِ جدیدى ازت
حک شده رو تنِ من
مثلِ نمک رو زخم
غمت برای دلم
مقدسه قطعن
مثلِ نمک رو زخم

شدى پدر ژپتو
که توىِ قرن فلز
یه عشقِ چوبى داشت
یه عشقِ چوبى که
واسه شکسته شدن
دلیلِ خوبى داشت

باید برنجى ازم
ببین چه رنجى ازم
تو دست و بالِ توعه
که عشق منجى نیست
که عشق چیزی نیست
فقط وبالِ توعه!

یه عمره سنگ شدم
که چوب خورده نشم
یه عشقِ مرده نشم
منی که این همه س
نمی دونم صدام میاد یا نه ولی خواستم بگم اینجا خیلی خوبه.مخصوصا این آپشن پیام کوتاهش برای یکی مثل من که تمام دار و ندارش خلاصه شده تو یه گوشی نوکیا دوازده دو صفر و یه لبتاب و چند تا سر رسید و کتاب ، خیلی خوبه.یکی که تو جَمعه ، تو خونه شه ولی کولی وار و تنها زندگی می کنه. خواستم خاطره بازی کرده باشم.به یاد بوغ های مودم دیلاپ ، یاهو ، بلاگفا ، فیسبوک ، بازی فلش ، چت روم... . وبلاگا دلنشین ترن ، صمیمی ترن ، موندگارترن ، هرچند میدونم بعد دو سه روز دیگه وق
همیشه وقتی یه دردی تو جسممون پیدا میشه فکر میکنیم دیگه بدتر از این وجود نداره و این نهایتشه مثل سردرد یا دندون درد. این 4 ماه اخیر که دچار دیسک کمر شدید شدم و دائم دراز کشیدم و از کمردرد و سیاتیک نتونستم حتی بشینم یه طراحی چهره رو انجام بدم وقتی درد سیاتیکم شروع میشه و شدت میگیره تمام دردمو میریزم تو خودم و حتی حوصله ندارم کسی صدام کنه چه برسه به شوخی و تیکه پروندن ها و سایر ارتباطات. بعد فکر میکنم نهایت درد این نیست بدتر از اینم هست و اون دردیه
اجرای روایتگری یکی بود یکی نبود روایتی از زمان حمله صدام تا بازکشت رزمندگان و دعوت به راهیان نور توسط خادم الشهید دانش آموز محمد موذن در مدارس شهرستان داراب اجرا گردید.
لینک در آپارات
متن و فیلم بی کلام در ادمه مطلب
ادامه مطلب
خیلی سال بود که دلم میخواست برم به مامان بزرگم ( پدری ) سر بزنم ولی نمیشد یکی از دلایلش هم شاید این بود که با فامیل پدریم در ارتباط نیستم، البته بجز پسر عمم.
دیروز بهم پیام داد که مامان بزرگ حالش بده و بیمارستان بوده، منم سریع زنگ زدم، عموم خونشون بود و خیلی خوشحال شد صدام رو شنید. با مامان بزرگم که حرف زدم خیلی خوشحال شد و کلی گله کرد که چرا نمیریم بهش سر بزنیم، صداش خیلی مریض بود، بهش گفتم مامانی صبر کن من هفته دیگه میام ببینمت.
امروز صبح پسر عم
 
کتاب ملاصالح : داستانی از یک زندانی با سه بار حکم اعدام، عجیب است ولی او زنده است
کتاب ملاصالحنویسنده: رضیه غبیشیانتشارات شهید کاظمی
معرفی:
در این کتاب داستان زندگی کسی را می خوانید که در سه زمان زندان رفته و برای جرمش حکم اعدام را تشخیص می دهند؛ زندان ساواک، زندان بعث درعراق، زندان اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ولی او هنوز زنده است.
بریده کتاب:
هنوز چند دقیقه از برگشتنم به سلول نمی گذشت ناگهان چند مامور وارد سلول شدند.به من حمله ور شدند و من
هر چقدر تلاش می‌کنم به خودم بقبولونم که بعضی چیزها تفاوت فرهنگیه و سعی می‌کنم باهاشون cool برخورد کنم، ولی باز هم بعضی چیزها آزارم می‌ده.
اوایل ورودم به دانشگاه دوست نداشتم کسی بدون این‌که بهش اجازه بدم، من رو به اسم کوچکم صدا کنه. قبلا همواره خانم + نام فامیلی صدا شده‌بودم و کسی جرات نداشت اسم کوچکم رو به تنهایی استفاده کنه برای مخاطب قرار دادنم. حتی پسرخاله‌ام که فقط 40 روز با من تفاوت سنی داره! حتی فلان دبیر آقا که به همه می‌گفت سارا، آیدا
مدیر امروز رسما رید بهم!
گفت کارای شخصیت رو نیار تو ساعت اداری انجام بده و گفت اون دختره رنگ پریده دماغ عملی هم گفته نمیخوادت و به دردش نمیخوری و از این به بعد با یکی دیگه قراره کار کنی. 
انگار نه انگار که خود کوتوله اش تو ساعتای کاری یا داره سخنرانی میکنه و شر و ور میگه یا داره درس میخونه. مرتیکه نفهم عقده ای.
لحظه خیلی سختی بود. نفهمیدم چطور اشکام میاد. از ناراحتی صدام گرفت و حتی نتونستم درست جوابش رو بدم. حالم بد شد. گریه کردم. رفتم تو نمازخونه
جلسه نقد و بررسی کتاب از مشهد تا کاخ صدام .نویسنده:سرکارخانم دکترسعیده زردعتکار-خاطرات آزاده سرافراز حاج محمود رعیت نژاد؛با حضور مسئول محترم و فرماندارارجمندجناب آقای مهندس ساقی و جناب آقای خدامی عزیز وجمع کثیری از دوست دارن ایثار و شهادت .26مردادماه یاد و خاطره آزادگان غیور گرامی باد.
1.
2.
3.
4.
5.
6.
دانلود آهنگ حمید هیراد ساقی
Danlod Ahang Karet Ke Lange Migi Khoda Ghashange
نام اصلی این آهنگ ” ساقی ” می باشد
متن آهنگ ساقی حمید هیراد
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
دست بر سر میزنی؛ دنبال ساقی آمدی!آمدی آشفته و مجنون و یاغی آمدی…بر در میخانه ها، هر دم گدایی میکنیتا به مسجد میرسی؛ با ما خدایی میکنی!ایمان خود را سر بریدی…
شعر و ملودی : حمید هیراددل به دریا میزنییوسف خود را باختی و سر به صحرا میزنی!به سرم زده، حالتو امشب خوب کنمتا صدام بزنی و بگی، من خوب شدم…به سرم زده ح
یادمه چند ماه قبل که داشتم می رفتم سر تمرین،پیاده بودم و راهمو گرفته بودم از یه پارک برم که حوصلمم سر نره،بعد یه دختر و پسر جَوون دیدم که نشستن رو چمنای پارک:)بعد پسره دستشو انداخته بود رو شونه های دختره و دخترم سرشو گذاشته بود رو شونه ی پسره:)))))
منکه با فاصله ی پنجاه سانتی از جلوشون رد شدم یه نگاه انداختم بهشونو ناخودآگاه نیشم تا بناگوش باز شد:))))همینطور داشتم می رفتم که دختره صدام کرد و خواست برم ازشون عکس بگیرم^~^ 
در طول دو دقیقه ای که طول کش
 
1
هیچوقت نمیشه با این بچه ها نخندید..
شاد نبود،جیغ و داد نکرد،ازونجایی که جلوی بقیه آروم و بی سرو صدام
امروز آآقای ر میگفتن این صدای کدوم کلاس بود؟با دیدن من گفت کلاس خانم ق که نبوده! خانم ق نبودن، دیگه کدوم اساتید کلاس داشتن؟
که لبخند زدم و گفتم کلاس خودم بود:)
 
2
امروز رفتم پیش بابا،
از نزدیک کار خودشو همکاراشو دیدم
بعضیا و رفتاراشون..
و جدا دمشون گرم که انقدر خودداری دارن و درمقابل حتی فحش دادنا آرومن..
اونم آدمای زبون نفهم این منطقه جدیدی
 
 
1
هیچوقت نمیشه با این بچه ها نخندید..
شاد نبود،جیغ و داد نکرد،ازونجایی که جلوی بقیه آروم و بی سرو صدام
امروز آآقای ر میگفتن این صدای کدوم کلاس بود؟با دسدن من گفت کلاس خانم ق که نبوده! خانم ق نبودن، دیگه کدوم اساتید کلاس داشتن؟
که لبخند زدم و گفتم کلاس خودم بود:)
 
2
امروز رفتم پیش بابا،
از نزدیک مار خودشو همکاراشو دیدم
بعضیا و رفتاراشون..
و جدا دمشون گرم که انقدر خودداری دارن و درمقابل حتی فحش دادنا آرومن..
اونم آدماس زبون تفهم این منطقه جدیدی
 
 
نمی دونم وقتی آدما میگن تو وجودم فلان حسو دارم دقیقا منظورشون کدومه قسمت از بودنشونه، " وجودشون " یعنی چی؟ یعنی تو قلبم یه احساسی دارم؟ یعنی تو مغزم یه اتفاقی داره میفته؟ یعنی تو انگشتام یه بی قراری هست؟ یعنی تو چشمام یه دلواپسی هست؟ یعنی تو صدام گیجی هست؟ یعنی تو پاهام یه گم شدن هست؟ " وجود " کجاست؟
من تو وجودم یه احساسی دارم!
 
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_هشتاد_و_ششم
.
بعد یه هفته بابا شب صدام کرد
- به صولتی می گم در موردش تحقیق کنه
من بال در آوردم و یه جیغ بلند کشیدم در حدی که مامان خنده اش گرفت
خودم نمی فهمیدم دارم چی کار می کنم
دویدم سمت بابا گونه اش رو محکم بوسیدم و بعدش هم گونه ی مامان رو
ادامه مطلب
از شدت ناراحتی با خودم صحبت میکنم وقتی به اوجش میرسه صدام بلند میشه بعد یادم میاد نباید بلند صحبت کنم
نفسم
میگیره وقتی کسیو ندارم درمورد چیزایی که دوست دارم صحبت کنم باهاش وقتی
کسی رو ندارم وقتی ناراحتم بهش بگم ناراحتم ینی از بچگی این شکلی بودم
مجور بودم تمام احساساتم رو مخفی کنم
زندگی کاملا عادلانس اما
مهم منم که فعلا فشار روحی رومهدوس دارم گوشیمو پرتاپ کنم به افراد
خانواده بگم متنفرم ازتون بعد بلندشم برم برای خودم زندگی جدیدی بسازم
چن روز پیش هم پست خدافظی گذاشته بودم نظردهی غیرفعال شد چون میدونستم با دیدن تون 
بغضم میشکنه ..و رفتن سخت میشه واسم...
این وب پاک نمیشه می مونه یادگاری :)
چون کامنت های شما زیر این پست هاعه :)
 فراموش نمیشید همه تون عزیزید :)حلال کنید اگه حرفی زدم که رنجوندمتون
حلال کنید :)) 
خوشحالم که این وب حس خوب بهتون می داد 
خوشحالم :))
انشاءالله که بیان یه عالمه وب انرژی مثبت
داشته باشه همچنان و بیشترتر شه :)) 
ممنونم از محبتهاتون ممنونم از اینکه
مهربون صدام م
بسم الله الرحمن الرحیم
محل کارمو دوست ندارم:(
منی که با کلی ذوق و شوق رفتم بد جور خورده تو برجکم
 
به خانوم دکتر پیام دادم:
+سلام فلانی ام (هم اسمم رو نوشتم هم فامیل)شماره فلانی رو لطف میکنید؟
_سلام (اسم کوچیکم)جان بجا نیاوردم
+کارشناس جدیدمرکزم دیگه :)
_کارشناس کجا؟
+فلان جا
_فکر کنم اشتباه گرفتی عزیزم
+مگه شما خانوم دکتر فلانی نیستین؟
_نه گلم من نه خانومم نه دکتر
من هیچ من نگاه:|
خب برادر شما که نه سر پیازی نه ته پیاز چرا هی سوال میپرسی و کشش میدی؟؟
دانلود آهنگ امید عزیزخانی به نام تو بریDownloadSong By Omid Azizkhani Called to beri

دانلود آهنگ با کیفیت 128 - (2.88 مگابایت)
دانلود آهنگ با کیفیت 320 - (7.16 مگابایت)آهنگ امید عزیزخانی با نام تو بری با دو کیفیت 128 و 320 و لینک مستقیم برای شما کاربران گرامی سایت بالموزیک آماده دانلود شده است که می توانید با کلیک روی لینک های بالا آهنگ تو بری از امید عزیزخانی را دانلود و یا به صورت آنلاین گوش کنید و اگر از آهنگ خوشتان آمد آن را لایک کنید و نظر خود را با دیگران به اشتراک بگذا
اوایل بهم می گفت آجی
بعد شد مامان
بعد تر آله
فکر می کنین چند وقته چی صدام می زنه؟ نامه!
 
+تو خونه ما، آدم بزرگا هم مثل بچه ها حرف میزنن.حالا گفت و گوی  این چند وقت  اخیر این طوری صورت می گیره:نامه یه چای میریزی برامون؟ نامه میای بریم بیرون؟ گوشی رو بده به نامه.نامه کجایی؟نامه کجا میری؟!
*نامه صورت دیگری از فاطمه است که خواهرزاده ی دو ساله ام مرا صدا میزند :)
++اون یکی خواهر زاده ام که بزرگتره بهم میگه: خاله فاطمه..اما وقتی خیلی دوستم داره و میخواد
بزرگترین عهدی که دراتحادضدجنگ درخاورمیانه وهرجای دیگردنیابسته میشدکاهش نفوذکاخ سفیدودلارآمریکابود.
شرکت بلک واترتولیدکننده سلاح برای ایالات متحده وداعش بودومداوم به خوداجازه حمله به حریم خصوصی افرادرامیداد.این حمله میتوانست درقالب دوربین باشدیادرقالب پهپاد.
اگرسرشاخه یک اتحادضددلارزده شودهمه شاهدصعودقیمت وارزش دلارمیشدند.
سردارحاج قاسم دلارکه حاصل دستان آغشته به خون کاخ سفیدبودرادوست نداشت.همچنین روس هاهم ازدلاربدون پشتوانه ب
گفتم رو کی کراش داری؟
سکوت کرده بود
تو صدام شیطنت ریختم و هی گفتم هان؟ هان؟ هان؟ :))
گفت کراش چیه من به کسی کراش ندارم این مسخره بازیا مال اوناس که با هم دوستن. 
گفتم خب به کی علاقه داری؟
گفت یکی!
یکیو تو دانشکده‌شون دوس داشت. ولی میگفت دوس ندارم به حسم پروبال بدم. حرف زدن از اون آدم بنظرش پروبال دادن بود.
یعنی یه روز اونم همینجوری ترک میکنه؟ گاهی فک میکنم واقعا چقدر خودخواه بودم که نذاشتم با پرهام ازدواج کنه :/  هرچند اشتباه بود بنظر من... ولی هیچ
بسم الله مهربون :)
 
رفته بودیم بیمارستان، میخواستیم چندتا شرح حال بگیریم و تمرین کنیم برای امتحان سمیولوژی عملی.
مریض من یه خانوم 75 ساله ای بود که از روستاهای اطراف هم اومده بودن. بعدِ شرح حال گیری همسرش هم همراهم اومد، یه پیرمرد گوگولی طور و بامزه :)) اولش فکر کردم خودش کار داره و داره میره ولی صدام زد. یه ذره مِن و مِن کرد، انگار خجالت میکشید. پرسید خانم دکتر واگیر داره؟ بهش گفتم یه کمی مواظب باشین. گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی احتیاط کنین. یهویی پ
صبح که رفتم واسه ورزش تو پارک مشغول دویدن بودم که خانم و اقای مسنی رو دیدم
که پیرمرده با حرص داشت حرف میزد با خانومش .
خانومش هم از این پیرزنای گوگولی دوست داشتنی بود که غش غش همش میخندید 
ازکنارشون ردشدم پیرمرده صدام کرد : خانوم  خانوووووم   هاااای دختر بیا اینجا 
رفتم گفتم بامنید؟ شرمنده صدای اهنگ توگوشم نزاشت متوجه شم 
با حرص گفت بله از این بی صاحاب شده ها نوه های ماهم دارن :) 
گفتم خب بفرمایید چیکارم داشتین ؟
گفت تو اینجا وایسا ببین من دمب
لینک دانلود و خرید پایین توضیحاتدسته بندی : پاورپوینتنوع فایل :  powerpoint (..ppt) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )تعداد اسلاید : 10 اسلاید قسمتی از متن powerpoint (..ppt) :  مقدمه:همانطور که شما عزیزان به موضوع جنگ ایران و عراق به خوبی واقف هستید و علت ها و علل های وقوع جنگ را بهتر از همه می دانید ، لذا برآن شدیم تا آماری از شهداء و جانبازان و آزادگان که حاصل 8سال جنگ تحمیلی که توسط استعمارگران تاریخ و تحریک دولت بعثی و صدام معدوم این همه خسارات جانی و مادی و از ه
بیدار شو، بارون بند اومده، حرفای ما سبز که بشه از دل سرما میاد بیرون، یک بار خواب دیدم برف نشسته رو دنیا، از پله های سنگی بالا رفتم انگار لندن بود قرن 18، ساختمانهای بدقواره نوک تیز قدیمی، همون معماری پر از تفاخر که یقه های آهار خورده و کتهای بلند و لباس های ویکتوریا رو یادت میاره. سنگفرش خیابون برف بود. تو طبقه بالای یک ساختمون بین قفسه های چوبی و بلند کتابخونه چرخ میزدی، اینقدر غرق خوندن بودی که متوجه من نشدی. صدات کردم و صدام توی مه سرد نشست
صبح بعد از کلاسم رفتم کتابخونه کنار خوابگاه عضو شدم ...جای خوبیه برای این که تمرکز کنم و با تو خیال اروم به کارام برسم.نیم ساعت از بسته شدن کتابخونه تو صبح مونده بود...
یه چرخی بین کتابا زدم و کلی خاطره برام زنده شد از وقتایی که خیلیاشو میخودندم
وسطاش بود که یه لحظه رفتم تو فکر ..... فکر این که چرا صدام موقع جواب دادن به مرد کتابدار میلرزید...چرا هیچ تمرکزی واسه جواب دادن به سوالاش نداشتم
یاد حرف دکتر افتادم که میگفت با اضطراب حرفم میزنی ... تو صدات ا
چند روزه حال ندارم ، دیروز جواب آزمایشم رو گرفتم همه چیز خوب بود جز یه مورد !!! ذهنمو مشغول کردچطور ممکنه این اتفاق بیفته ! راستش فکر کردن بهش بیشتر عذابم میداد تا اینکه بدونم این درد رو دارم !
از سرکار رسیدم خونه و با همون خستگی شام پختم ، آشپزی آرومم میکنه و باعث میشه به چیزهای خوب فکر کنم 
آخر شب میرم که بخوابم ، آروم و یواش صدام میکنه ، میرم کنارش ، سعی میکنه بغضشو نگهداره و اشکهاش نریزه، همونطور که تو گوشم زمزمه میکرد اشکهم سرازیر شد ، حرفها

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها